کانون طلایی طرفداران پادشاه مسی

کانون طلایی طرفداران پادشاه مسی

سالهای کابوسcr7 مسی اسطوره فوتبال جهان 2012-2011-2010-2009

یادداشت ویژه :از منچستر تا استانبول - پاس رو به عقب ممنوع

شاید خیلی چیزها خون ترک ها را به جوش بیاورد؛ " پ.ک.ک" , فیلتر شدن سایت یو تیوب ( که گویا اخیرا لغو شده است ) و توهین به سمبل ملی شان یعنی " آتاتورک " ( که مجازات قانونی دارد ), اما با یک قضیه هرگز کنار نمی آیند و اصلا برایشان تعریف شده نیست : پاس رو به عقب.

1-منطقه بیوگلوی استانبول, روز داربی مهم گالاتاسرای- فنرباغچه. تقریبا جایی برای نشستن پیدا نمی شود و اگر هم بشود باید رفت بالاترین طبقه کافه یا باری تاریک و تنگ نشست و از سرما لرزید و تازه کلی هم پول ورودی داد, پولی که در روزهای عادی موضوعیتی ندارد. روز دربی روز کاسبی است و تا جایی که جا دارد جیبها را پر می کنند کسبه محل. به صرفه ترین راه برای دیدن فوتبال سر پا ایستادن کنار خیابان و چشم تیز کردن به مونیتورهای نه چندان بزرگ داخل کافه ها و پاتوق هاست. اینجا تقریبا همه هوادار گالاتاسرای هستند و سرود " جیم بوم بوم " سرود ملی آنهاست. فرانک رایکارد اخراج شده و گئورگی هاجی ستاره ده نود فوتبال رومانی و بازیکن سابق همین زردپوشان پایتخت جایش را گرفته. این اولین بازی هاجی روی نیمکت گالا است و شاید حساس ترینش. وضعیت تیمش هم خوب نیست. سه مهره اصلی هاجی در فاز حمله, میلان باروش و هری کیول و آردا توران, غایبند. از ستاره ها فقط الانو در ترکیب اصلی قرار گرفته و بس. یک نتیجه قابل قبول در زمین فنر می تواند هواداران را به آینده تیمشان تحت رهبری هاجی امیدوار کند؛ که البته کار سختیست. هنوز جایی برای نشستن پیدا نکردیم که بازی شروع می شود.

 

2-بازی تمام شد. صفر-صفر. عربده ها و فریادها و اعتراض ها هم تمام شد و جای خودش را به آوازی چنین داد : " I love you Hagi, I love you Hagi ". هواداران کاملا از نتیج راضی به نظر می رسند. یک امتیاز در داربی خارج از خانه به علاوه چند موقعیت گل در دقایق پایانی جایی برای گله باقی نگذاشت و هاجی دوباره بدل شد به قهرمان گالا؛ منتها این بار با کت و شلوار و کراوات و به لطف عقل و تدبیرش, نه پای هنرمندش.

3-منطقه بیوگلوی استانبول, روز داربی مهم گالاتاسرای- فنرباغچه. کل شهر را اگر بگردی فوتبالی غیر از این بازی پیدا نمی کنی روی اسکرینها و مونیتورهای بزرگ و کوچک. ولی این قاعده استثنای خودش را هم دارد. کافه ای ایرلندی هست در قلب خیابان استقلال به نام " جیمز جویس ". کافه ای نسبتا جمع و جور با دکوراسیون و موزیکی که بوی ایرلند و دابلین می دهد یک سر.

صاحبش هم مرد میانسال ایرلندی است به نام " ایمون " که فیدل ( نوعی ویالون ) می نوازد و ترانه های فولک ایرلندی می خواند خودش. اینجا که هستی شنواییت به تعادلی دل انگیز و گوش نواز می رسد و کمی از فضای حاکم بیرون فاصله می گیری. تقریبا می شود اعلام کرد بسامد زبان ترکی و انگلیسی در هوا برابر است؛ آن هم انگلیسی با لهجه شیرین ایرلندی. بومی های این کاف هم بر عکس درصد بالای مردم ترکیه با انگلیسی بیگانه نیستند. این تنها مرکز ایرلندی کل استانبول است و تنها جایی که واقعا می شود به آن " sport pub " گفت. اگر سلیقه غذاییتان هم به ایرلندی ها بخورد دیگر بهشت فراهمتان شده است. " Fish & Chips " , " Pudding & Sussages " و مهمتر از همه " Irish Stew " که خیلی هم شبیه خوراک های ایرانی هست سرو می شود تا مهمان نوازی گرم ایرلندی نقصی نداشته باشد.

اما این کافه اهمیتی فوتبالی هم دارد که آن را کاملا متمایز می کند از کافه ها و بارهای دیگر. اینجا بازی گالاتاسرای – فنرباغچه نه اهمیتی ندارد و نه موضوعیتی. درست وقتی بیرون همه کار و زندگی را ول کردند و پای داربی استانبول نشسته اند اینجا بازی من سیتی و آرسنال پخش می شود. آرسنال میزبان ده نفره اش را با سه گل به خاک و خون می کشد و چند انگلیسی هم دست می زنند برای تیم محبوبشان. دو بازی در یک ساعت ,دو دسته هوادار فوتبال که هر کدام به اندازه حجمشان سر و صدا می کنند و نسبت به وقایع بازی واکنش نشان می دهند. دو جو فوتبالی و یک دنیا فرق. از هر دو بازی دقایقی را می بینم. مسلما من سیتی و آرسنال برایم مهمتر است. اما گالاتا و فنر را هم از دست نمی دهم؛ نه به خاطر فوتبالش, که البته بازی بدی هم نبود واقعا, به خاطر تماشاگرانش. یک چشمم به مونیتوری است که در دوردست سو سو می زند, فکرم به دنبال جایی می گردد برای خرید یک دوربین شکاری یا تلسکوپ که بشود بازیکنان را تشخیص داد تا دیگو لوگانو را با روبرتو کارلوس اشتباه نگیرم و چشم دیگرم که سعی می کنم سویش را از دیگری بیشتر نگاه دارم هواداران گالا را تعقیب می کند و مدام " اسنپ شات " می گیرد. از آن ور صدایی به گوش می رسد که : "come on ref " و این ور هم که سرود " جیم بوم بوم" گوش خراش است و موجب ناشنوایی مقطعی.

4-شاید خیلی چیزها خون ترک ها را به جوش بیاورد؛ " پ.ک.ک" , فیلتر شدن سایت یو تیوب ( که گویا اخیرا لغو شده است ) و توهین به سمبل ملی شان یعنی " آتاتورک " ( که مجازات قانونی دارد ), اما با یک قضیه هرگز کنار نمی آیند و اصلا برایشان تعریف شده نیست : پاس رو به عقب.

 این بزرگترین گناه در فرهنگ فوتبالی ترک هاست. بخششی هم در کار نیست. نتیجه و شرایط بازی هم تاثیری بر این قضاوت ندارد. کافیست یک پاس رو به عقب بدهی تا داد و فریادشان در آید و حتی هو کنند.

 ده دقیقه به پایان داربی مانده و فنر دیگر خسته از حملات بی نتیجه شورش خوابیده و یواش یواش بازی را دست مهمان همشهری می دهد. هاجی از بازیکنانش می خواهد توپ را حفظ کنند تا دقایق پایانی را سوار بر بازی شوند. گالا بالا می آید و در زمین فنر مستقر می شود. توپ به نزدیکی های باکس حریف می رسد. راه بسته است و کار منطقی پاس رو به عقب. اما منطق هواداران چیز دیگری می گوید : فقط بزن به تو.

تا بازیکنان گالاتاسرای پاسی رو به عقب یا حتی عرضی می دهند داد مردم در می آید. پاس رو به غقب برایشان حکم بزدلی دارد و بی دل و جراتی. برای ترک ها در آمدن از زیر پرس حریف و کارهای ترکیبی خیلی جذابیتی ندارد. فوتبال یعنی دریبل زدن و حرکات انفرادی و شوت های آسمان خراش. برای همین هم است که همه عاشق خوان پابلو پینو مهاجم کلمبیایی تبارشان شده اند که تازه به تیم پیوسته. پینو توپ را ور می دارد و می برد جلو و هرچند نفر که شد را جا می گذارد و توپ لو می دهد و نفس نفس زنان خود را به نیمه های زمین می رساند. این داستان بارها تکرار شد در طول بازی و کف و سوت بود که هوا میرفت.

این خوی فوتبالی در تیمهای باشگاهی ترکیه نسبت به تیم ملی شان کمتر دیده می شود و دلیلش هم حضور مربیان بزرگ جهان در لیگ است و بازیکنان با تجربه کلاس یک دنیا. اما وقتی به تیم ملی می رسد زمین و بازیکنان با سکوها و کافه نشینان هماهنگ تر می شوند. دلیل اینکه بازی های تیم ملی ترکیه در جام جهانی 2002 و یورو 2008 اینقدر جذاب بود هم بخش عمده اش بر می گردد به همین روحیه تهاجمی و نفرت از فوتبال دفاعی. برای ترک ها پاس رو به عقب نوعی وقت تلف کردن می ماند و مسلما کسی اینجا دوست ندارد وقتش تلف شود؛کسی برای وقت تلف کردن پول نمی دهد.

اما کمی آنسوتر بریتانیایی ها نشسته اند و برای پاس های عرضی و خروج از زیر پرس در نیمه زمین خودی دست می زنند. به داور هم زیاد اعتراض می کنند که البته با توجه به قضاوت های عجیب و غریب داورهای انگلیسی بیشتر حق با تماشاگران است. کسی اینجا برای حرکات تکنیکی بی نتیجه ارزشی قائل نیست. اینجا همه عاشق آدام جانسون می شوند که تکنیکی شگرف دارد اما توپ لو نمی دهد و به جای اینکه یک تنه به قلب دشمن بزند در عرض حرکت می کند و با پای چپ هنرمندش گل می نویسد. این قضیه البته منحصر نمی شود فقط به اندکی محدود تماشاگر در یک بار. بازی های لیگ برتر را از تلویزیون هم که تماشا می کنید به وضوح فرهنگ فوتبالیشان را درک می کنید و واکنش هایشان در جریان بازی را می بینید." کیث ", دوستی انگلیسی که هوادار لیدز است می گوید نیوکاسلی ها بیشتر سر و صدا را دارند در کل جزیره. کیث اودترافورد و استمفورد بریج را دوست ندارد اصلا: " مثل سالن اوپرا میمونن. " البته یکی از استثناهای این قاعده را هم می توانید در فن کلاب های لیورپول جستجو کنید. آنجا " اندکی" فضا فرق دارد.

5-یک هفته بعد. در کافه ایرلندی نشسته ام و بازی من یو و تاتنهام را تماشا می کنم. چند نفری که فوتبالی اند همه به یونایتد گرایش دارند, گرچه تی شرت یا شالگردن یا کلاهی دیده نمی شود بر تن و سرشان. جو آرامی است و کارکنان کافه به مناسبت هالووین کلاه بر سر و ماسک به صورت خم خم راه می روند تا مزاحم فوتبال دیدن مشتری هایشان نشوند. بعد ترکی غول آسا وارد کافه می شود . به زور سعی دارد انگلیسی حرف بزند با پسر جوانی که از بد حادثه کنارش نشسته. پسرک محجوبانه سر تکان می دهد و کلمات نامفهوم همدم ناخوانده اش را تایید می کند از روی ادب. مرد غول آسا اصلا کاری به فوتبال ندارد و سرگرم وراجی خودش است. تا بالاخره با اندک حواسی که برایش به یادگار مانده می فهمد اینجا همه هوادار یونایتد هستند. موقعیت را مناسب می بیند و با صدایی خش دار و دو رگه نعره می کشد: " اسپرز!اسپرز! "

زوج میانسالی کنار من نشسته اند. مرد لا به لای توضیحات فنی ای که به همسرش می دهد نیم نگاهی چپ چپ وار هم به بر هم زننده آرامش کافه می اندازد. بقیه حتی همین واکنش را هم نشان نمی دهند و فوتبالشان را تماشا می کنند. بعد نانی گل دوم را می زند که حسابی جنجالی است. در کافه بحث می شود. مرد کنار دستی ام هم مثل بقیه با من موافق است. تقصیر کمک بود که پرچم نزد و تقصیر گومس که بی جهت از جانب داور تصمیم گرفت. ترک غول پیکر اما همچنان عربده می کشد: " اسپرز! ". آخر سر آنقدر داد و هوار می کند که دوست مهربانش دستش را می گیرد و از کافه بیرون می برد. بازی تمام می شود. یونایتدی ها بلند می شوند, برای تیمشان دست می زنند, کلاه ها را به سر می گذارند, شالگردن ها را سفت می بندند و تن می دهند به سرمای سوزناک استانبول.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: سپهر ׀ تاریخ: شنبه 23 دی 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀


عناوین آخرین مطالب

نویسنده ها

طراح قالب
CopyRight| 2009 , me30-2013.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com